محمدمهدیمحمدمهدی، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

محمدمهدی عشق خواهراش

یه سلام صمیمی

                   

یه سلام صمیمی                                                                                     باسلام خدمت همه ی دوستای گلی که به وبلاگ داداش مهدی من اومدن.من این وبلاگ رودرست کردم ودراون خاطرات باهم بودنمون رومینویسم؛تاداداشم درآینده ازبچگی خودش خاطره ی بیادموندنی داشته باشه وخودش تکمیل کننده ی این وبلاگ باشه.

پسر فوتبالیست من

سلام داداشی جووونم.... چطوری دردونه؟؟؟ ایشالا ایشالا اونوقت که داری این پست رو میخونی،یه فوتبالیست حرفه ای شده باشی.... این دفعه اومدم برات از علاقه ات به توپ و فوتبال بگم... یادمه 3 سالت بود که کلاس فوتسال ثبت نامت کردیم.... روز اولی که رفتی سالن، با این که خیلی کوچیک تر از بقیه بودی، ولی اصلا گریه نکردی. (اینو دارم میگم برا اینکه خیلی از بچه هایی که اومده بودن،گریه میکردن و باید به زور میبردیشون تو زمین) خلاصه روز اول،اینقدرر کوچولو بودی که حتی زمینا و دروازه ها رو تشخیص نمیدادی.... اون روز گل به خودی زدی و کل زمین رو میدوییدی و خوشحالی میکردی که من گل زدم.... ما هم که پوکیده بودیم ازخنده... چند سال باشگاه شهدای گمنام کار میکردی، به مدت چند...
3 بهمن 1397

خواهر که باشی...

خواهر که باشی مدام دلت شور میزند، دلواپسی های خواهرانه ات تمامی ندارد انگار. . .   خواهر که باشی روزی چندبار احوال دل برادر را میپرسی و باز هم دلت آرام نمیگیرد انگار که بی قراری. .    خواهر که باشی مدام نگاهت به پیشانی برادر است و مراقب هستی مبادا خم به پیشانیش بیاید. . .   خواهر که باشی خرد میشوی با اخمش، دلت ریز ریز میشود اگر غم سراغ دلش را بگیرد. . . . خواهر که باشی بعد از نماز بیشتر سر سجاده مینشینی و دعاهایت طولانی تر میشود . .    خواهر که باشی گاهی از تذکرهای خواهرانه ات خجالت میکشی، خودت را خوب بپوشانمراقب خودت باش!!،مبادا اذیت باشی؟!! ....   خواهر که باشی هرچه داری و نداری...
9 اسفند 1393

تولد3سالگی

سلام داداشی جونم.امیدوارم وقتی که داری این مطلب رومیخونی،درآرامش خاطرکامل به سرببری عزیزدلم...                                                                                                                امسال تولدت توی ماه رمضون افتاد و مادراینا همون شب روضه داشتند وما نتونستیم برات جشن بگیریم. اما شب قبل ازتولدت،من برات خونه روتزئین کردم و مامان ب...
5 مرداد 1393

تولدت مبا رک

تمام لحظات عمرم بدرقه ی نفس کشیدن توست.بدنبال کوچکترین فرصت بودم تابزرگترین تبریک رانثارقلب مهربانت کنم؛ورق خوردن برگ سبزدیگری از زندگیت راتبریک میگویم.تولدت آذین زندگیم باد.                                                                               &...
21 تير 1393

والیبال یافوتبال؟؟؟؟؟

        مهدی جونم من خیلی خیلی به والیبال علاقه دارم وهمیشه باهم میشینیم به تماشای بازیهای جذاب وحساس وپرهیجان والیبال.عشق میکنم وقتی که داری بازی رومیبینی فقط تخمه میخوری(اونم همش باپوسته)؛دادمیزنی،انقدرنزدیک تلویزیون میشی که دیگه هیچ کسی نمیتونه بازی روببینه،وقتی  هم که تیم مقابل میخواد سرویس بزنه،میگی : توروخدا بزن تو تور . بعضی وقتا انقدر دادمیزنی که کلا قرمزمیشی وچشمات ازحدقه میخوادبزنه میرون.کلا حرفایی روکه من حین بازی میزنم روتکرارمیکنی.باهم انقدردادوفریادوخوشحالی میکنیم که نگو. تازه جالبتر از اون اینه که (ازبس که من گفتم که ایشالله موسوی درخواست تیم ایتالیا  یا ت...
9 تير 1393

دوچرخه

داداشی جونم الان یه هفته ای میشه که از هرچی درس ومدرسه است راحت شدم؛اماهنوزفرصتی برای ثبت خاطراتت پیدانکرده بودم.اینم به تنبلی من برمیگرده.      تا قبل از عید با سه چرخه ای که دایی امیراینا برای تولد1سالگیت اورده بودند بازی میکردی،اما از عیدبه بعدبادوچرخه ای روکه اقاجون برات خریده بود(اونم به مناسبت تولد1سالگیت)بازی میکنی.بازی بادوچرخه رو به هرچیزی ترجیح میدی،حتی به بازی توی پارک.هرجاهم که میخوایم بریم اولین چیزی که میگی اینه که من باچرخم میامااااا وهمین دوچرخه هم برامون یه مشکل شده که ماهمه جانمیتونیم دوچرخه ات روباخودمون ببریم.بعضی وقتا هم که قبول میکنی که باماشین یه جا بریم،دوچرخه رومیذاری توی صندوق عقب تا همراه خودمون بب...
3 تير 1393

عکسهای آتلیه

داداش گلم.یک ماه پیش رفتیم آتلیه ی تیک و این عکسهای خوشگل رو ازت گرفتیم.دلم میخواست هر سال هم عید وهم روز تولدت بریم اتلیه.تا حالا سه سال عید رو به قولمون عمل کردیم.تولد یک سالگی هم برای عکس کارت دعوت تولدت رفتیم اتلیه.ولی پارسال وقتی که وارد مغازه شدیم،از بس گریه کردی،پشیمون شدیم واومدیم خونه.بنابراین از تولد دوسالگیت عکس نداریم.حالا میریم سراغ این عکسا...    عزیزم امیدوارم همه ی لحظات زندگیت پراز شادی باشه.                              ...
24 خرداد 1393

دومهمون گل(کیارادجون وشیداعزیز)

چهارشنبه(31/2/1393)شیداجون وپسرخاله ی گلش(به مناسبت تولدمن)اومدن خونمون.وشیدا برام یه کادوی خیلی جالبی برام اورد.(یه ساعت ویه عالمه یخمک که من عاشقشم وکلی شکلات)                                                                                                      &...
8 خرداد 1393