محمدمهدیمحمدمهدی، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

محمدمهدی عشق خواهراش

Angry Birds

سلام داداشی...دیروز روزکودک بود.ولی من نتونستم دیروزاین روز رو توی وبت،ثبت کنم.(آخه میدونی،دیروزعروسی پسرعموی بابایی بود. )پس ازت میخوام که تبریک منوبایک روزتاخیر قبول کنی.                                                                                                   ...
17 مهر 1392

...وهم چنان شیطنت

دوهفته ای میشه که ازبازشدن مدرسه هامیگذره. توی مدرسه هاکمترمیشه که کسی منوتوی جمع حاضرببینه.برای اینکه معمولا مشغول خوندن درس هستم. البته اگه شماگل پسراجازه ی خوندن درس به من بدید.وقتی که توی اتاق دارم درس میخونم، میای ودرمیزنی؛خودت میگی:کییییه؟بعدهم خودت جواب میدی ومیگی:آجی درباتون(دربازکن)درروکه برات بازمیکنم،برای اینکه نگم ازاتاق  بروبیرون،خیلی نازمیگی:سسسسلام.منم دیگه دلم نمیادبگم که ازاتاق بروبیرون. آخه یدونه داداشی که بیشترنداریم. هروقت که میای توی اتاق ما همه ی کتاب هارومیریزی روی زمین وماازدست تومجبورشدیم که قفسه ها روجمع کنیم.وامااین عکس مال اولین روزهای رفتن مابه  مدرسه است.(البته این جاآجی زینب خونه نیست.وگر...
11 مهر 1392

تنهادلیل نفس کشیدنم پاییزت مبارک

امشب تمام هستی دربرابرعشق ت عظیم میکنند،زیرامیخواهنداولین برگی که ازبلندی افتادرانظاره کنند.                                                                                                &nb...
31 شهريور 1392

دلبستگی و وابستگی من وداداش جونم

ای تماشایی ترین مخلوق خاکی درزمین                                                                       آسمانی میشوم وقتی نگاهت میکنم.  داداش گلم تازگیا خیلی به هم وابسته شدیم.دلبستگی مادوتابه حدی شده که دیگه نمیتونیم ازهمدیگه جدابشیم.(من که بی تومیمیرم بهترینم.)وقتی که بخوای بازی کنی،فقط منو برای بازی کردن باخودت انتخاب میکنی ومیگی:آجی بدوبازی.شب هاکه بخوای بخوابی من میخوابونمت. خیلی دوستت دارم وقتی که توی بغلم آروم میگیری. جمعه رفته بودیم  خونه مادراینا سر...
18 شهريور 1392

عاشق توپ

سلام داداشی.من یه کاراشتباه کردم  که باعث شد همه ی نظراتت پاک بشن.ازاین بابت خیلی ناراحتم. آخه هیچ راهی هم برای برگشتن نظراتت نیست.ازهمه ی دوستای گلی که لطف کرده بودن وبرای مانظرگذاشته بودن هم خیلی عذرخواهی میکنم.قول میدم که دیگه تکرارنشه.                                                                                          وام...
12 شهريور 1392

خاطرات این روزهای ما

باخانواده ی بابایی رفتیم گردش                      ج معه ی قبل ازخونه زدیم بیرون.(مابودیم ودوتاعموجان هاوعمه مریم ایناوآقاجون ومادر.ولی آجی زینب برای اینکه آزمون داشت،نتونست که بامابیاد. )خیلی خوش گذشت.صبح خیلی زودرفتیم؛بیدارشدن برای من وتوخیلی سخت بود. وخوابیدن تو،تاتوی ماشین ادامه داشت. وقتی هم که بیدارشدی،نمیدونم چراهمش به من اخم میکردی؟ اول رفتیم پارک وصبحانه خوردیم وتوهم رفتی که بازی کنی.البته بعضی وقتاهم برعکس ازسرسره هامیرفتی بالاوبعضی وقتاباپله.                     &nbs...
4 شهريور 1392

مهدی بازیگوش

شیطونیهای عزیزدل آجی                            تازگیاخیلی دوست داری که کارهایی انجام بدی ک نظرهمه روبه خودت جلب کنی.توخوب میدونی که اگه عکس العمل جالبی انجام بدی،من حتماازت عکس میگیرم.برای همین میری بالای میزتلویزیون میگی آجی عسک. من اول تابستون بهت قول دادم که این فصل خیلی باهم بازی کنیم.(امیدوارم همبازی خوبی برات باشم) تقریبا دوهفته ای هست که ماوارد نیمه ی دوم تابستون شدیم.خیلی دوست داشتم که ماچندروزی بیشتروقت اضافه داشتیم ومدرسه هادیرتر بازمیشدندو من بیشترباعشقم بازی میکردم. چون بابازشدمدرسه ماکمترمیتونیم شیطونی کنیم.       &n...
29 مرداد 1392

دندون پزشکی

مرواریدکشیدن متخصصان اطفال معتقدندکه کودکان بالای 1 سال نبایدتوی شب شیربخورند.اما مامانی رعایت نکرد.(البته الآن خیلی وقته که برای خودت مردی شدی ودیگه شیرنمی خوری.)برای همین دندونات عفونت کردندودردگرفتند. .       صبح که ازخواب بیدارشدیم این صحنه رودیدیم وشوکه شدیم. ماهم بردیمت دندونپزشکی... وقتی یه جا یی می ریم که محیط غریبه خیلی ساکت میشینی. امااین ساکت یه جانشستن بیش ازدقایقی به طول نینجامیدودوباره شیطون شدی. بالاخره نوبت شدورفتیم داخل خانم دکترگفت که چاره ای بجزکشدن دندونات نیست. بااین که مادوست نداشتیم این کارروبکنیم امامجبور شدیم. وقتی که میخواستنددندونات روبکشن،خیلی گریه کردی. الهی من...
25 مرداد 1392