دومهمون گل(کیارادجون وشیداعزیز)
چهارشنبه(31/2/1393)شیداجون وپسرخاله ی گلش(به مناسبت تولدمن)اومدن خونمون.وشیدا برام یه کادوی خیلی جالبی برام اورد.(یه ساعت ویه عالمه یخمک که من عاشقشم وکلی شکلات) کیاراد اولش اصلا ازبغل شیدا پایین نمیومد.اماکم کم راضی شد با پسرما بازی کنه... کیاراد:دوچرخه ات رو میدی تامنم بازی کنم؟ محمدمهدی:کیارادسواردوچرخه شد وتوهم میرفتی روی تایر مینشتی ومیگفتی:کیالاد برو... بعدم رفتین توی حیاط و بازی باجوجه هایی که تازه خریده بودی... پذیرایی محمدمهدی از مهمون عزیزش... خلاصه اون شب خیلی بهمون خوش گذشت وبرای مایکی از بیادموندنی ترین خاطره ها شد. خاله رویاجون.ازشماخیلی ممنونم که اجازه دادین تا کیاراد بیادخونمون وبامحمدمهدی بازی کنه.دوستون دارم زیاد زیاد...